- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
از بـارِ داغـش پشتِ پـیغـمبر شکـسته تنهـاتـرین سـردار بیلـشگـر شکـسته سجـادهاش بر غـربتِ او گـریـه کرده پـایِ غـریـبـیاش دلِ منـبـر شـکـستـه بخشید آنکَس را که زد خنجر به ساقَش او دستگـیـری میکـنـد از هر شکـسته تـا زهـر را نـوشـیـد فـرمـود:آه مـادر راحت شد این آئـینـۀ یکـسر شکـستـه بُغضِ چهل سالِ مرا این زهر بشکست امـا دلـم را نـاکـسـی دیگـر شکـسـتـه یک کـوچۀ باریك و دو دیـوارِ سنگی یک راه بُن بست و دو برگ و بر شکسته در زیر پـاها گـوشـواره خـوردتر شد خـنـدیـد وقـتی دید نیـلـوفـر شـکـسـتـه خون لخته از تیزیِ سنگی بر زمین ریخت فهـمیـدم از دیـوارِ کوچه، سر شکـسته لایـوم کَ یومَک حـسیـنم گریه کم کن تنها نه من، از گریهات خواهر شکسته میبیـنـمت با مـادرم بر شیـبِ گـودال در لا به لایِ نیـزه و خـنجـر شکـسته ای کـاش میشد تا نـبـیـنم ساربـان هم انـگـشت را دنـبـال انگـشتـر شکـستـه
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای كه داغ تو شراره به دل خواهر زد مرغ دل در قـفـس سینـۀ من پرپر زد چه كسی آتش كین زد به دل سوختهات كه غمت شعلۀ غم بر جگر خواهر زد آسمان كاش به روی سرش آوار شود آن كه از پشت سر تو به دلت خنجر زد آن كه آتش به حرمخانۀ عصمت زده بود طعنـه و زخم زبان بر دل تـو آخر زد چشمم افتـاد چو بر باغ پُـر از لالـۀ تو پـاره هـای دل تـو، بـر جگـرم آذر زد از حـریم نبـوی تـا كه جـدا شـد بـدنت دشمـن آتش ز غمت بر تن پیغمبـر زد تیـر زد بـر بـدنت دشمـن دیـرینـۀ مـا باهمان دست كه سیلی به رُخ مادر زد خون دل ریخت حسینم كه گه دفن تو دید تیر بگذشته ز تابوت و ز پیكر سر زد دفتر شعـروفائی ست پُر از خون دلش بس كه فریاد به سوگت ز دل مضطر زد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
وقـتی بـنـای خلقت دل را گـذاشتـند آن را به عشق روی تو شیدا گذاشتند هر دل که مایل قَدِ سرو تو دلبر است بهـرش کـنار، جنّت اعلیٰ گـذاشتـند بعد از دو ماه گـریۀ ما بهـر کـربـلا اذنی بـرای گـریـه به آقـا گـذاشتـنـد تا گریه کن به داغ عزای حسن شدم این آبـرو ذخـیـرۀ عـقـبیٰ گـذاشتـنـد هرکس که پای غربت تو سینه میزند در طالعـش سعادت فـردا گـذاشتـند "با صد امید حامی مادر شدی ولی" داغ غمی ز کوچه به دلها گذاشتـنـد دستی پـلـیـد آمد و رویی کـبـود شد آنجا بنای خونجـگـری را گـذاشتـند آن کوچه بود قاتل تو، آن غـم عظیم روزی که داغ بر دل زهرا گذاشتند خواندی تو روضه در دم آخر ز کربلا روزی شبیه روز دهم نیست ای خدا
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
شبهاي بي ستاره ترينت سحـر نداشت غم نوحه هاي سينۀ تنگت اثر نداشت يوسف ترين غريــبِ خــدا مـاهِ آسمان ازحالِ توسراغ به جزچشمِ تـرنداشت اي حضرتِ صبورترين اي امام صلح ايوبِ صبر طاقتِ صبر اينقدر نداشت شهرِ مدينه بعــدِ علــي خـود گواه بود هرگز زمانه اي ز تومظلوم ترنداشت رد مي شدنــد از رويِ خاكــسترِ دلت اصلاً كسي از آتشِ قلبت خبر نداشت گفتند واجب است حسن سرزنش شود از اجرِ اين فريضه مدينه حذرنداشت بازم غـريبــه ها بــه خدا دوستي نبود دركوچه هاي طعنه تو را نيشترنداشت بر منبرِ رســولِ خــدا صـبِّ مرتضي بر لب خطيب تكه كلامي دگر نداشت يك عمـر خـاطراتِ دلت را ورق زدم جزاشك وآه وغصه وخونِ جگرنداشت از خاطراتِ آتــش و از مـيخِ در بگير تاگوشواره اي كه دگرگوش برنداشت از سينه اي كـه آينۀ سنگ خورده بود تاگيسوئي كـه رنگِ حنايش اثرنداشت ازچادري كه وصله دگرچاره اش نبود ازكوچه اي كه راهِ گريزي دگرنداشت يك شب دوشب نه بلـكه چهل سالِ آزگار كابوسِ كوچه ازسرِتودست برنداشت صد پاره كرده اي جگرت راكريمِ دل وقتي كه دردجائي ازاين خوبترنداشت
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
یاسی به رنگ سبز زگلخـانه می رود یا رب خدایِ درد ز کـاشـانه می رود اینــجا هــزار تــیر بـه تشییع اش آمده تا کس نگوید از چه غریبانه می رود خون میچکید از کفنش بعد تیـر خصم گویی دوبـاره فاطمه بر شانه می رود فــریاد خـواهری پی تــابوت می رسد مــادر نـدارد این که غریبانه می رود
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مرد غریب شهر، کبود است پیکرت آهسته تر شده ست نفـس های آخرت آقــای مــن در آن وطــن مــادریِّ تـو یک مرد هم نبود شود یارو یاورت؟ ای وای من کــه خــانه شده قتلگاه تو سوزم از این که قاتل تو بوده همسرت چون تکه پـارۀ جگـرت را به طـشت دید آهـی کشید ازدل ومی گفت خواهرت: ای بعــد مــادر و پـــدرم سر پناه من آورده زهرکینه ی دشمن چه برسرت روزی که پیش چشم توآیینه ی رسول افــتــاد روی خــاک مـدیـنه بـرابرت خون میچکد زگوشۀ لب های تو ولی تصـویر کـربلاست درآن دیــدۀ ترت معــلوم شـد فراق تو داغی عظیم بود بــاسـوگــنامه ای که سروده برادرت حــالا تویی و آن کـرم بی نهایـت ات حالا منــم گدای قــدیـمــی ایــن درت یک لقمه نان دهی ندهی شکر می کنیم مـا را نــوشــته انــد بــمانیم نـوکرت یک روز اگر که گنبد زردت بنا شود میخواهم از خدا که شوم من کبوترت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
خوابــــید جــمل تـا تب طوفان تو آمد تا رخشش شمشیر ســر افـشان تو آمد خیبرشکنی دررگ ودرخون شماهاست بــی باکــی حـیدر همه در جان تو آمد آن قدربه زیرضرباتت سروتن ریخت تــا فــتنهٔ خون دســت به دامان تو آمد شــمشیــر بــزن تـا که بدانند ابالفضل از جــذر و مــد آتــش میــدان تــو آمد ما لب به لب از کفرکویری شده بودیم تا این که نظر کــردی و باران تو آمد معــنای مــسلمان شــدنم طرز نگاهت توحــید من از کــوثر چــشمان تـو آمد بر پای کریــم چه کــسی سر بگذاریم ما غیــر نگــاه تــو پناهــی که نداریم آباد شــد آن جــا که شــما پــا بگذاری صــد پنجــرهٔ رو به خدا جا بگــذاری درشهـر ری چشم من از نسل کریمت یک ســید عالــی نســبی را بــگذاری تا مملــکت از آبــرویــش امـــن بـماند در ســاحلــش آرامــش دریـا بگذاری در کام پسر بچه خـود جـام عـــسل را تـــا روز دهـــم روز مــبادا بگــذاری لا یوم کیومـک همـه ی درد تــو بوده تــو ســر بــه حـسینیه غم هـا بگذاری انــگار تــویی در دل گــودال که بازو در تاب و تب تـیغ درآن جـا بگذاری محبوب ترین داغ نصیب توحسین است غم نامه ی چشمان غریب توحسین است
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
روی لـعل لب تو لـختِ جگـر می بـیـنم دور چـشـمـان کـبـود تـو اثـر می بـیـنم زخـم ها روی جـگـر داشتی و دَم نَزَدی حـاصل خـون دلـت را چـقـدر می بینم قتل صبری که تو را کُشت غـمِ زهرا بود جگـرت را ز همه سـوختـه تـر می بینم چه شـده یوسف ما حـال دگرگـون دارد این چه حالی است تو را زیرو زبرمی بینم چهره ات سبز شد و حال تو شد حال وداع رنگ رخسار تو را زنگ خطرمی بینم این چه زهری است که غمهای چهل ساله رسید طشت را در بر تو دشت جگر می بینم گـوئـیا محـتـضـرم مـخـتصری می ماند داغـت انگـار به هـنگـام سحر می بینم بـه حسـینم برسانید حسـن رفـتـنی است مـقـتـلت را حـسنـم کوچه و در می بینم نـه فـقـط یـار نــداری که کـند دفـع بـلا همسرت را به حرم خصم دگر می بینم کُـشـتـنـت تــوطـئـۀ آکــلـة الاکـباد است این چه ظلمی ست که بر قرص قمر می بینم ترسم این قوم دَغا دست به شمشیر بَرند روز تشیـیع تـو را روز شَـرَر می بینم پیـش چـشـمان هــمه آل بنی هـاشـمـیان سخـت عـبـاس تو را دیـدۀ تـر می بینم
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
می سوخت ازشرارۀ زهر و توان نداشت کاری که جعده کردزدشمن گمان نداشت خون دلی که درهمه ی عمرخورده بود بهر خروج ، راه دگـر جز دهان نداشت می خواست چونکه دست تاسف زندبه هم بی تاب گشته بود ودگر آن توان نداشت عمری شنید طعنه و تـهمت از این و آن راهی جزاین برای رهایی ازآن نـداشت غلطان به خاک حجره شد وآن زمان دگر جز آه سینه سوز ودل خونفشان نداشت می خواست تاکه لب به سخن واکند ولی حرفی به غیرخون جگر برزبان نداشت بر غربتش نشانه اگر طشــت خون نبود این بس که بین خانۀ خودهم امان نداشت در زندگی به طالـع او غم ســرشــته بود آنکه ستــاره ای بـه هفت آسمان نداشت آوارگی ببیــن و غــریبـــی کـه روز غم یــک یـار با وفا حـسن در جهان نداشت
: امتیاز
|
زبانحال امام مجتبی علیهالسلام در هنگام شهادت
سوختم از زهر و آبی غیرچشم ترنبود جای شمعی آب گشته غیر خاکستر نبود دل اگرشوق وصال دوست رادرخودنداشت کاسۀ زهراینقدرشیرین وجان پرورنبود طشت باغ لاله بودو خون دل گلهای او در میـان بــاغ غیـر از لالــۀ پرپر نبود من همان سردارتنهایم که از یاران من در ره عشق ووفا یک تن مرا یاور نبود بیشــتر از لاله ها در سیـنۀ من داغ بود وز غــم عـالم غم واندوه من کمتر نبود مادرم درپیش چشمم سیلی ازبیگانه خورد آتــشی بـــرجانم افــتاد و مرا باور نبود در کـنار بــسترم دیدم حسینم گریه کرد لحظه ای جانسوزترزان لحظۀ آخرنبود گرچه شد تابوت من آماج تیر دشمنــان شادم ازاینکه درآنجا خواهرم دیگرنبود ضربت تیر عدورا چوب تابوتم گـرفت حـائلی مـــابین مـــیخ و سینۀ مادر نبود کی وفائی روز ما تاریکترمی شد زشام گرکه دودی بر فلک از آتش آن درنبود
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
رســم کریم هاست غـم یار میـخورند درعمرخویش غصه بسیارمیخوردند راز نگفــته در دلــشـان مـــوج میزند ازدوست زهروطعنه زاغیارمیخورند زیــر عبــا زره به تـن خویش میکنند وقــت نــماز خـون دل زارمـیخورند حتــی ســپاهیان و غلامان یک کریم نان را به نرخ درهم ودینار میخورند پایــین مــنبرنــد و علــی لـعن میشود خشم مـدام خویش علی وارمـیخورند هرشب فقط به سجده وهرروزروزه اند یک کـاسه آب لحظه افطار میخورند از همـــسرانــشان طـــلب آب میکنند اما به جـاش زهر شرربـار میخورند این زهــر را نه از سـتم همسرانشان این زهررا زکوچه و دیوار میخورند موی حـــسن ز غصه زهرا سپید شد رسم کــریم هاســت غم یار میخورند
: امتیاز
|
زبانحال امام مجتبی علیهالسلام در هنگام شهادت
دردی دراین دل است که درمـان نمی شود داغ عـــزای کوچه که پایان نمی شود درمــانِ دل بــه زهر هلاهِل شنیده اید دردم به غیر زهرکه درمان نمی شود من درد زخـــم سیــنۀ مــادر گرفته ام درمــان زخم سـینه که آسان نمی شود اسرار خویـش را به علی هم نگفته ام این غصه ها که یار پریشان نمی شود این غربتی کـه کرده خدا قسمت حسن دیگر نصیــب هیــچ مسلمان نمی شود ای کــاش یـــک جوان علمــدار داشتم آه و نوا که لــشگــر قـــرآن نمـی شود آری سپــاه یک نفــره لشگر من است همچــون حسین یار غریبان نمـی شود حــتی میان خـــانه کـسی نیست یاورم قاتــل که مــرهم دل سوزان نمـی شود از داغ مــادرم جـــگرم پــاره پاره شد این جسم وجان رفته دگرجان نمی شود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
چشمان توراهی است سوی آسمان باز دستت گره ها کــرده از کار جهان باز بر دوستدارت در نـخواهی بست وقتی بـوده در ایــن خانــه رو به دشمنان باز حق داشتـی از من نــگاهت را بگیری آغــوش وا کـــردی بــرایم مهربان باز ای وای ازآن روزی که جانت راگرفتند ای وای ازآن روزی كه شددرناگهان باز دیدی میان کوچه حیدردست بسته است پهلوی در دیدی كه مادر هـست جانباز سخت است ازاین بیشترروضه بخوانم بگــذار باشــد آخــر ایــن داســتان بـاز
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
پَر می گرفت مرد جـذامـی در آسمان بر او که از کـریم مـحـبّت رسیده بود دیدند در جمل که حسن مثل مرتضی بر اوج قــله های شجـاعت رسیده بود وفان چنان گرفت به هرضرب دست او گـویـا که رستـخـیز قیامت رسیده بود با این وجـود در همۀ عمر این غریب مـظـلـومیت به حـد نهـایت رسیده بود آن لحظه ای که شد همه موی سرش سپید در انـتهـای کوچـۀ غربت رسیده بود گـفتند از درون جـگرش پاره پاره شد وقتی که زهر بر دل حضرت رسیده بود بر دامن حسین سرش بود وگریه کرد چون روضه خوان به اوج مصیبت رسیده بود لایوم گـفت و رفت به صحرای کربلا آنجا که قاسمش به شهادت رسیده بود "لایوم" گفت و دیـد که در مقتل حسین حتی لباس کهنه بـه غارت رسیده بود لایوم گفت و خواهرخود را نظاره کرد وقتی که زینبش به اسارت رسیده بود
: امتیاز
|
زبانحال امام مجتبی علیهالسلام در هنگام شهادت
بازاز گریه ی من چشم شب تارگریست چشم مهتاب به حالِ منِ بــیدارگـریست تا کـــه از سینه ی خود آه کشــیدم آرام دل سنگ آب شُدُ آه شــرر بار گریست پاره های جگرم ازلب سرخم تا ریخت جـگرطشت ازاین روضه ی دشوارگریست یـادِ آن روز که جای همه ی مردم شهر یک یهودی به غریبیِ پدرِزارگـریست یــادِ آن روز کــه آتـــش نـفسم بند آورد یـاد آن روز که دل درغمِ دلدارگریست چقدرسخت گذشت است به مردی که بخاک پیــش چشم همه در حلقۀ انظار گریست دیــد آتــش که کسی نیست بگوید بر ما شعله زد بردَر و درسوخت و تبدار گریست در آتـــش زده بـــود و گـل یاس و مادر آنچنان خورد به دیوار که دیوارگریست
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
انقطاع تو زِ هـر ســوز و گـدازت پـیدا فـاطـمی بــودنت از چهــرۀ نـازت پـیدا سرسجاده تو گوشه ای ازعرش خداست سیـر عـرفـانی ات از حال نمـازت پـیدا هــرکه آمــد به در خــانۀ تــو آقـــا شـد هرچه جود و کرم از سفـرۀ بازت پـیدا گــریه دار اســـت چـرا زمزمۀ قـرآنت حزن زهرای ات ازصوت حجازت پیدا آتشی بر جگرت مانـده که پنهان کردی ولـی آثـارش ازین سـوز و گـدازت پیدا وارث پــیـر مــنـاجــاتی نــخـلـســـتـانی ایـــن هــم از نـالـه شـبهای درازت پیدا مـحرم مادری و از ســر گـیسوی سپـید درد پــنهانــی و یـک گوشۀ رازت پیدا ما گــدائـــیم ولـــی شــاه کـریـمی داریم هرچــه داریــم ز تو یـار قــدیـمی داریم روح تـطـهـیـر کـجا وســوسۀ ناس کجا دلبـــری پـــاک کجا خدعۀ خـنّـاس کجا خون دلـــها وسـط تشت به هم می گفتند جگـری تـشـنه کجـا ســودۀ الـماس کجا خــــانه ای سوخته و دست ز کار افتاده ورم دســـت کجـا گـردش دسداس کجـا ای کــفن پــاره شـده علقمه جایت خالی بوســۀ تـیـر کـجـا سـیـنـۀ عــبـاس کـجا داغ عـبــاس چـه آورد سـر اهـل حــرم غارت خیـــمه کـجا جوری اجناس کجا چون دلم سوخته و هم جگرم می سوزد تن و تابوت تو را تیــر به هم می دوزد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
جـنـت، بـهـارِ پـیـرهنت أیهـا الکـریـم از نــور جـامه ای به تنت أیها الکریم ای هـمدم تو زمزمه هـای زلال وحی ای جبــرئیل هــم سـخنت أیـها الکریم تو مطلع کرامتی و لطف ومهرو جود پــروانــه های انـجـمـنت أیـها الـکـریم نـشـنـید آنکه بر تو روا داشـت ناسـزا یک نـاروا هــم از دهـنت أیها الکریم امــا تــو کــه غــریب نــواز مدینه ای هـسـتی غـریب در وطنت أیها الکریم حـتـی شـهـادت تـو نـداده ست خاتـمه بر روضه هـای دلشکـنت أیها الکریم مـادر نـبود تا که بـبیـند در آن غروب تـشـیـیع شـد چگـونه تـنت أیها الکریم بیرون کشید با دل غرق به خون حسین هـفــتاد تــیـر از بـدنـت أیــها الـکریم شد روضه خوان کشتۀ مظلوم کـربلا تـابـوت و پـیـکـر و کفنت أیها الکریم آنجـا ولـی شـرارۀ غـم پُـر گـدازه بود یعنی به جای تیر و کمان نعل تازه بود
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
سکه ها ایمانشان را بُرد بیعت ها شکست یک به یک سردارها رفتندقیمتها شکست دسـت بدعت جانماز از زیر پای او کشید درشـب شومی که قبح هتک حرمتهاشکست خنجــر مــاموم بر پــای امـامش زخم زد قامت دین را نمازبی بصیرت ها شکست دشمنان زخمش زدندودوسـتان زخم زبان آه این آیــینه را سـنگ ملامت ها شکست زهر جعــده تلخ تر از صلح تحمیلی نبود زهررا نوشید و بغضش بعد مدت ها شکست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ما گـدایـان و فـقـیـر ســر راه حـسنـیم ما هــمه شـیـفـتـۀ نـیـم نگـــاه حـسـنیم به همه موی سپیدان حــریمش سوگند عـبد دلسوخـته و چــهــره سیاه حسنیم همه هـستیم سـیاهی سپاهی که نداشت پـش مــرگان عـلـمـدار سپــاه حـسنـیم گر ندیــدیــم به دنیــا رخ زیـبـایش را وقت جان دادن خود چشم به راه حسنیم بـین تـاریکی دنـیـا نـظـری کرد به ما ما هــدایت شده چــهــره مـــاه حسنـیم روزها فکر من این است و همه شب سخنم که همه عــمـــر بدهکــار نگـــاه حسنم آبرو داده به ما یـــار خـــرابش نکنیم با بـدیّ عمــل خـویـش عـذابـش نکنیم از همه طعنه شنیده است بیائـید که ما غـیــر یا سیـد الأبـرار خـطـابش نکنیم تـا تـوانـسـتــه جــواب دل مــا را داده حال، ما را به عزا خوانده جوابش نکنیم مثل شمعی به هوای غـم مادر شد آب کاش ما بیشتر از این دگـر آبش نکنیم بر روی تک تک ما مادر او کرده حساب گفته هرکس حسنی نیست حسابش نکنیم فاطمه سوخت از این که حسنش یار نداشت در مدینه أحدی با پسرش کـــار نداشت مست عـشــقـم بگــذارید بگویم سخنی نفـر چهـارم اصحاب کساء عشق منی بت جنگ جمل از هیبت تو خورد زمین با نگاه غضب آلود خودت بت شکنی گـل ریحانه زهـــرا چه به روزت آمد چه شده با جگر تو که چنین سبز تنی خوب شد مادر تو زودتر از دنیا رفت ورنه می دید جگرپاره و خونین دهنی تیرباران شدی و از کـفنت هیـچ نماند بهتر این است بگوئیم تو هم بی کـفنی تیــرها تــا بــدن پـــاک تو را بوسیــدند آن طرف ترهمه بر داغ تو می خندیدند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مـهـرت به کـائـنـات برابر نمی شود داغـی ز مـاتـم تو فـزون تر نمی شود از داغ جانگداز تو ای گوهر وجود سنگ است هر دلی که مکدر نمی شود ظلمی که بر تو رفت ز دست ستمگران بر صـفـحۀ خـيـال مـصـوّر نمی شود ای آنکه شد جنازه ات آماج تير کين اين گـونه ظلـم با گـل پـرپر نمی شود بی بهره از فــروغ ولای تو يا حسن مشمول اين حديث پــيــمـبر نمی شود فرمود ديده ای که کند گريه بر حسن آن ديده کور وارد مـحـشـر نمی شود دارم امـيـد بوسـۀ قـبـر تو در بـقـيـع افـسوس می خورم که ميسر نمی شود با اين ستم که بر تو و بر مدفنت رسد ويـران چرا بنــاي ستمگر نمی شود؟ آن را چه دوستی است مويّد که ديده اش ازخون دل ز داغ حسن، تر نمی شود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بایـد مـرا گـلــیـم مـسـیــر نـگـار کرد زیر قــدوم فــاطـمیات خاکـسار کرد مهـر تو را بـهـشـت بخـواهد نمیدهم در ماجــرای عشـق نباید قُــمار کرد فخرعلی و فاطمه بر تو عجیب نیست وقتی خــدا به داشـتـنـت افـتخار کرد هر چـنـد آفــریــده خـدا چهارده کریم اما یکی از آن همه را سفره دار کرد ما را پــیــاده کــرد سر ســفــرۀ شـما این کشتی حسین که ما را سوار کرد خشمت نیاز نیست درآنجا که میشود با قاسم تو قـافــله را تـار و مار کرد ارزان تو را فروخت به حرف معاویه زهری به کام تشنه تو روزه دار کرد زهری که میشکافت دل سنگ خاره را در حیرتم که با جگـر تو چـکار کرد زهرا شنیده بود تـنـت تیــر میخورد تـابــوت را برای همین با جدار کرد
: امتیاز
|